جدول جو
جدول جو

معنی ون کلی - جستجوی لغت در جدول جو

ون کلی
لانه ی عنکبوت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
آن آدمی:
بشیر آن کسی را که بودی نیاز
بدان خواسته دست بردی فراز.
فردوسی.
ترا آفرین از فریدون گرد
بزرگ آن کسی کو نداردش خرد.
فردوسی.
بزرگ آن کسی کو بگفتار راست
زبان را بیاراست و کژّی نخواست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
قریه ای است که بفاصله 12500 گزی جنوب مشرق فیض آباد واقع و مربوط به حکومت اعلی بدخشان و متصل به جاده است. این ده بین خط 70 درجه و 41 دقیقه و 43 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 34 درجه و 37 دقیقه و 52 ثانیۀ عرض البلد شمالی قرار دارد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام یکی از دهستانهای بخش سرخس است. این دهستان از 16 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. مجموع جمعیت آن در حدود 8600 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کو کُ)
از راه دبر جماع کردن. امردبازی. غلامبارگی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(کو کَ / کِ)
قرمساقی کون. مقابل آن کس کشی بود. (آنندراج). و رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از به کلی
تصویر به کلی
سراسر همه همگی
فرهنگ لغت هوشیار
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
لانه ی عنکبوت، تار عنکبوت
فرهنگ گویش مازندرانی
عنکبوت
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک، نوک داس، نوک درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکت مورب و کج کجکی، جنبش، حرکت اریب
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
اولین شالی درو شده برای چیدن در (کومه) ، نوعی چیدن پشته های
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله ی یک ساله
فرهنگ گویش مازندرانی
پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بام پوش گیاهی شبیه گاله
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قسمتی از زمین های کشاورزی دشت سر آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
لانه زنبور
فرهنگ گویش مازندرانی
از تمهیدات پارچه بافی سنتی، تار عنکبوت
فرهنگ گویش مازندرانی
سرین، کفل، بخش پایینی کفل
فرهنگ گویش مازندرانی